امروز ٢٩ ابان ٩٢ صبح باران جيگملو كه گذاشتم مدرسه با خاله سولماز رفتم بيمارستان و نوبت گرفتم. آخه نوبت دهي از هشت صبح شروع ميشه و خيلي زود تموم ميشه. من هشت و ده دقيقه اونجا بودم ولي نفر ١٣ بودم هههههه. نوبت سونو هم گرفتم كه نفر پنجم بودم. برا آزمايشگاه هم نوبت گرفتم. بعد رفتم آزمايشگاه و يه سرنگ خيلي بزرگ ازم خون گرفتن :( ولي خدا جوجو نازو برامون حفظ كنه من راضيم به همه ى اين مشكلات. از آزمايشگاه كه اومدم حسابي ضعف كردم :) همون موقع خاله سولماز زنگ زد كه اگه تموم شده كارت بيا خونه ى ما با هم صبحانه بخوريم تا نوبتت بشه. آخه خونشون نزديكه به بيمارستان. منم پياده رفتم و چند دقيقه بعد اونجا بودم و صبحانه اي بس خووووب خوردم و تا ده و نيم گپ ...